امروز آخرین روزی بود که اومدی شرکت…
چه زود سه سال گذشت، سه سالی که لحظه لحظش خاطره بود، خاطراتی پر از تلخ و شیرین.
دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت، دلم میخواست این روز آخری فقط کنارت بشینم و نگات کنم، باهات حرف بزنم و با تو باشم فقط. خداروشکر لپتاپت بهونه ی خوبی شد که تقریبا اکثر روزو کنارت بشینم. تک تک روزای قشنگی که بودی از ذهنم رد میشد، مسیر سختی که طی کردی، اینکه چققدر شکسته شدی و دیگه اون رعنای شاداب روزای اول نبودی ولی هنووزم هموووون دوست خوشگل و دوست داشتنیه من بودی و هستی…
من همیشه هوای تورو داشتم و اندازه خودم دوستت داشتم ولی یه عذاب وجدان از ذهنم نمیره اینکه من تورو گاهی اذیتت کردم، من باعث شدم یه مدتی هرچند کوتاه تو به خاطر من و از من ناراحت باشی و غصه بخوری، میدونم که چیزی از من به دل نداری ولی اون پیامت هییچوقت یادم نمیره که گفتی “دمت گرم که رفاقتو در حقم تموم کردی، تو تونسی و امیر نتونس” و من چقققدر شکستم از اینکه من قرار بود دوست تو باشم نه مایه عذاب و غم و غصه ت. اون استوری که گذاشتی و گفتی دیگه دوستت نیستم و دوست خوبی نبودم برات.
منو ببخش به خاطر همه روزایی که دوست نبودم برات و اشکتو درآوردم…
واقعا ما تا وقتی کنار هم هستیم قدر همو نمیدونیم و نمیدونی که من چقدر از نبود تو نا امیدم و میترسم.
من هیچوقت ادمی نبودم که احساساتمو بتونم خوب بیان کنم اما بدون تو دلم کللی قربون صدقت رفتم، من حتی از اینکه چشمت اذیت بود کلی ناراحت بودم و میگفتم الهی بمییرم برا چش قشنگ دوستم، دردش به جونم :((
وااای اونموقع که با پاریزی داشتی حرف میزدی و بلند بلند میخندیدی اگه بدوونی چققد ذوقتو کردم، ینی دو دقه دیگه حرف میزدی میومدم بغلت میکردم.
جالبه ها چقد ما احساسات درونیمونو به خاطر یسری محدودیت های الکی و ملاحظات مسخره سرکوب میکنیم یا بروز نمیدیم، چه اشکالی داشت اگه میتونسیم دوست مهربون و قشنگمونو بغل کنیم و ببوسیم به خاطر سه سال لطف و محبت و رفاقتی که در حق ما داشته، و نه قضاوت بشیم، نه معذب بشیم، نه عذاب وجدان و ترسی داشته باشیم؟
لعنت به این تفکراتی که یه عمر باهاش زندگی کردیم و بزرگ شدیم.
من اینارو الان دارم بهت میگم که دیگه از من دوری و خیالم راحته که برداشت بدی ازش نمیشه…
دلم میخواست روز آخر بیشتر باهات حرف بزنم، ولی همه ساکت نشسته بودن و گوششون پهن بود.
دارم یه سایتی درست میکنم که کلی چیز از گذشته و حال و آینده برات بنویسم و تو هم بخونی.
خلاصه اینکه بدون تو یه بخش خیییلی قشنگی از زندگیه من بودی و من تا همیییشه به حضور تو توی زندگیم افتخاار میکنم.
تو تا ابد رعنای قشنگ و دوست ترین دوست منی . . .
قربونت برم، همین .
“یکشنبه ۱۴۰۱/۱۰/۱۱”