قصه از کجا شروع شد؟ (قسمت سوم)
![](https://nanagachange.ir/wp-content/uploads/2023/01/3.jpg)
اوایل مدیرمونم باهامون میومد، روزایی که نوبت من بود سر جابر سوارشون میکردم و همونجا هم پیادشون میکردم یروزم گفتم […]
خاطره, دستنوشته, دلنوشته
ارسال دیدگاه
اوایل مدیرمونم باهامون میومد، روزایی که نوبت من بود سر جابر سوارشون میکردم و همونجا هم پیادشون میکردم یروزم گفتم […]
یه دختر خوشرو، مهربون، خونگرم و صمیمی بود که از همون اول هوامو داشت، من آدم کمرو و دیرجوشی هستم، […]
یک ماه و نیم بود که از شرکت قبلی اومده بودم بیرون و دنبال کار بودم، یروز از یه شرکتی […]