امروز کلللی برف اومد، چقد جات خالی بود، بریم بیرون برفو ببینیم…
با راحیل و خلیلیان و رحمانی رفتیم تو کوچه زیر برف نسکافه خوردیم، چققد دلم بدات تنگ شد، کاش تو هم بودی …
دوتا برف میزدم تو کله ت هولت میدادم تو برفا بخوری زمین 🙁
بعدم که اومدی گفتی دیشب چی شده من نگرانیم بیشتر شد برات.
نمیدونم تو این دو روزی که مونده به رفتنت دیگه بتونم ببینمت یا نه ولی یه تیکه از قلب منو داری با خودت میبری . . .
قربونت برم الهی، توروخدا همییشه خوب باش، به خاطر من …
“سه شنبه ۱۴۰۱/۱۰/۲۰”