بماند به یادگار (2)

momad دستنوشته, دلنوشته

تو خیلی حساسی، حرفایی رو که بهت میزنم خیییلی عمیق به دل میگیری، اما تاحالا فکر کردی منم همونقد که برام عزیزی و دوستت دارم، توقع هم ازت دارم؟ نه، تو فکرت کجا بوده؟ واالا
اونروز که نوشتی امروز از صب بهم محل ندادی میدونی چم بود؟ دیشبش من اومدم بهت گفتم “رعنا جون دیجیکالا چیزی میخوای بوگو” تو فقط گفتی “سلام نچچچچ” باورت میشه ناراحت شدم؟؟ توقع داشتم قشنگتر جواب بدی، نمدونم چرا یهو دلم شکست، به قول خودت میدونم مسخرس، ولی خب …
یا قرار بود منو کارشناس اجرایی کنی برا فولاد ولی اصن به رو خودت نیوردی، یادم رفت و اینا نداریما، باید یادت میبود، فک میکنی فقط خودت حق داری توقع داشته باشی؟ من قطعا توی زندگیت هیچ اولویتی ندارم و واقعا هم حق با توئه، انتظار ندارم تو وقتی خونه ای حتی منو یادت باشه، ولی توی کار من بااید اولین اولویتت باشم، همینه که هست.
من دوشنبه بهت گفتم نفسم تنگه و … تو این یه هفته یبار حالمو نپرسیدی ولی بازم طوری نیس.
اونروزم که ریجنی زنگ زده با راحیل حرف بزنه برگشتی با یه لحنی میگی مدیر پروژش تو نیسیااا میدونی که، ایینقد ناراحت شدم که نگو، تو خیلی بیشعورتر از منی، خدایی قبول کن خب این چه حرفیه میزنی عوضی؟ وصلش میکردی به خودم. اه، نکبت

اما همه اینا رو ول کن، دفترچمو خوندم، خییلی دلم گرفت، ازین که چرا باید ایینقد خودتو برا چیزای الکی ناراحت کنی، اینکه چرا من خیلی وقتا دلیل حال بدتم؟ مگه قرار نبود من دوستت باشم که یه باری از رو دوشت بردارم؟ پس چرا نتونسم؟ اینکه چرا اونی نبودم که تو دلت میخواست؟ اینکه چرا نمیتونم بغلت کنم بگم جای تمااام کسایی که هواتو ندارن و اذیتت میکنن، من دارم و کنارتم. بعدشم اینقد فشارت بدم که جونت دراد و راحت شی ازین زندگی کوفتی.
کلی غصه خوردم برات که اینقد دلت پره از همه چی و همه جا و همه کس، قربون دلت برم من. نمدونم اونجاها که رنگ قاطی شده بود گریه کردی؟؟ اشکت افتاده یا شایدم اب دماغت بوده، ولی خب به هرحال من بمیرم که تو گریه کردی…
تو بیخود میکنی که دیگه برام ننویسی، مگه دست خودته؟؟
این دفترم بهت میدم بقیشم بنویسی.

تو باید دیگه یاد گرفته باشی چطوری با من رفتار کنی، من وقتی ناراحت و عصبانیم، توقع دارم تو یذره کوتاه بیای دیدی که بعدشم همیشه اومدم عذرخواهی کردم، ولی تو گاهی به جای اینکه اروم باشی تا منم اروم بشم بیخودی حرف میزنی میخوام بزنم لهت کنم.
بعدترشم هی باد و بق میکنی.

من مهسا رو هم دوست دارم، ولی هرکسی جایگاه خودشو داره، من هییچوقت برا مهسا شب تا صبح بیدار نموندم غصه بخورم، هیچوقت تو دلم هی قربون صدقش نرفتم، هیچوقت براش غش و ضعف نکردم، ولی برا تو هزاار بار کردم. پس هیییچکس جای تورو برا من نگرفته و نمیگیره، اما خب اونم جایگاه خودشو داره.
خلاصه که ببین من نفهمیدم تو از کجا پیدات شد یهو اصلا تا الان کدوم گوری بودی نمیدونم، ولی تو یه تیکه از قلب من شدی شایدم بیشتر یبار دیگه هم ازین حرفا بزنی که نمیخوام دوستت باشم و اینا بد میبینی.

هرچند خب منم یسری ناراحتیا ازت داشتم ولی باازم هممممه ناراحتیای من فداای یه تاار مووت، تو فقط خوشحال باش و بخند…
شنیدی که میگن لبخند ربطی به مرگ نداره؟؟
ولی تو بخند تا من برات بمیرم؛
حالا بخند … 🙂

شاید دوست داشته باشید:

با توام . . .

با توام کهنه رفیق . . . یاد ایام قشنگی که گذشتکنج قلبم گرم است . . .تو مرا یاد […]

یک سال گذشت . . .

سلام دوست خوشگل و نازم، دقیقا یک سال از رفتنت میگذره. 24 دی 1401 بود که از پیشمون رفتی و […]

بی تو من . . .

خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم قصه های کهن از چشم تو آغاز […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *