قبلا هم بهت گفتم فک کنم
اینکه تو داری میری برای من واااقعا سخته، اگه بدوونی چققد غصه دارم، ولی سعی میکنم زیاد به رو نیارم،چون نمیخوام حس و انرژی منفی بهت بدم، من خیییلی خوشحالم برات که داری میری، ولی برا خودم سخت ترین اتفاقه
تو بری من خیلی تنها میشم دیگه کی اینقد هوامو داشته باشه؟؟
ولی دوست دارم تو خوشحاال باشی فقط
به جز تو و مهسا کسی واقعا منو دوست نداره، همه منو دوست دارن چون بهم نیاز دارن و بدردشون میخورم، اگه کارشون گیرم نباشه اصن یادشون نیس که من هستم
نمیدونم بعد از تو اوضاع چطوری باشه ولی میدونم که اصلا آسون نیس برام.
چند وقته خیلی دوس دارم فرصت بشه یذره باهات حرف بزنم، خیلی وقته بهت گفتم بیا یروز بریم شهر کتاب یا یه کافه یه قهوه بخوریم که قول دادی بریم یروز، یا اقلا یه روز که داری میری خونه باهم بریم برسونمت تو راه یذره حرف بزنیم…
ولی فعلا که هیچکدومش نشده و از شانس هر روزم امیر میاد دنبالت، تو خونه هم که دستت بنده و درگیری و اصلا فرصت نمیشه چارتا پیام بدیم بهم، تو شرکتم که یا زمانی هست یا وقتی میام پیشت همه گوشاشون پهنه که چی میگیم.
خلاصه که من همش منتظرم فرصتش بشه. امیدوارم بشه و آرزو به دل نمونم.
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟
با غم انگیزترین حالت آی کن چه کنم؟
بی تو پتیاره ی پاییز مرا میشکند
این شب وسوسه انگیز مرا میشکند
بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی، منِ مفلوک دو مشتم خالیست
بی تو تقویم پر از جمعه ی بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست
تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیه ابلیس زمین گیرترم
تو نباشی من از اعماق وجودم دورم
زیر بیرحم ترین زاویه ی ساتورم
تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سر پاییز توافق کردیم
هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مَرد شد و یکه به میدان زد و مُرد
“یکشنبه 1401/09/20”