همراه همیشگی

momad دستنوشته, دلنوشته

اواخر فروردین ۱۴۰۰ بود که بهاره و فاطمه هردوتاشون اعلام کردن که دارن میرن، من میموندم و کلی مشتری و پروژه با یه عالمه استرس و نگرانی، نیروهای جدید هم که نه تنها کمکی نبودن مسئولیتشونم رو دوش من بود…
شاید هییچوقت اونطور که باید بهت نگفتم اینو، ولی تنها دلگرمیه من تو اون دوران تو بودی، همه جوره حمایتم کردی، هم کمکم بودی با اینکه کارت پشتیبانی نبود ولی هرکاری که تونسی کردی تا بار من سبک بشه. و مهمتر از اون از نظر روحی خیلی به من کمک کردی، با اینکه خودتم تحت فشار بودی منو حمایت کردی دلداری دادی، دلگرمی دادی و نذاشتی احساس تنهایی کنم. تو روزای سخت تو منو تنها نذاشتی و من همییشه مدیونتم، منی که شاید هیچوقت نتونسم اونطور که باید ازت تشکر و قدردانی کنم ولی بدون که تا آخر عمر لطف هات یادم میمونه.

“شنبه 19 آذر 1401”

شاید دوست داشته باشید:

با توام . . .

با توام کهنه رفیق . . . یاد ایام قشنگی که گذشتکنج قلبم گرم است . . .تو مرا یاد […]

یک سال گذشت . . .

سلام دوست خوشگل و نازم، دقیقا یک سال از رفتنت میگذره. 24 دی 1401 بود که از پیشمون رفتی و […]

بی تو من . . .

خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم قصه های کهن از چشم تو آغاز […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *