روزهای آخر

momad دلنوشته

سلام خوبی؟
روزای آخریه که تو پیشمی هرچی به رفتنت نزدیکتر میشیم ترس نبودنت بیشتر دلمو میلروزنه…
نمیدونم تو اصلا از کجا پیدات شد ولی هرچی که هست و هرچی که بود، شدی یه تیکه از قلبم…
خیلی عجیبه که تو یه دختر متاهل هسی و اصولا نباید چنین حس و ارتباط نزدیکی بین ما شکل میگرفت ولی گرفت، اینکه میگم نباید شکل میگرفت نه اینکه چیز منفی یا بدی تو رابطمون باشه ها ولی معمولا با ادم متاهل نمیشه اینقد ناب و خالص دوست بود…
تو هیچوقت برای من کم نذاشتی تو دوستی، روزای خوب و بد زیادی رو داشتیم ولی هرچی که بود روز به روز دوستیمون خالص تر و قشنگتر شد.
خاطرات دوران دوستیمون رو دلم میخواد بنویسم و مینویسم توی سایتم، یجا که تو هم بتونی بخونی ولی الان میخوام از روزای آخری بگم که پیشمی و هنوز نرفتی.
از اینکه چقدر دلم گرفته از اینکه دیگه قراره نباشی، از اینکه نمیدونم بعد از تو چی قراره بشه، بعد از تو من دیگه میتونم اون ادم سابق باشم یا نه، بعد از تو دیگه واحد او واحد سابق میشه یا نه؟
درسته خیلی وقته دیگه با دل درست با هم حرف نزدیم، از زمین و زمان نگفتیم؛ از دغدغه هامون نگفتیم برا هم ولی بازم بودنت همیشه برام دلگرمی بود.
یبار به مهسا گفتم به نظرت توی اطرافیانمون کیا واقعا منو به خاطر خودم دوس دارن و اگه روزی بهم نیازی نداشته باشن بازم مثل قبل دوستم دارن؟
گفت هیچکس جز رعنا؛ فقط اونه که بدون هیچ قید و بندی تورو دوست داره و هواتو داره.
حتی بقیه هم اینو فهمیدن که لطف و محبت تو فراتر از همه چیزه و کاملا مشخصه که تو چقققدر به من محبت داری.
الان که دارم اینو مینویسم پر از احساسات و محبت توام؛ خوشحالم که دوستی چون تو داشتم و دارم، ناراحتم که قراره دیگه پیشم نباشی، خوشحالم که به آرزوت رسیدی، ناراحتم که دم رفتنی اونقدری که باید شاد نیستی، خوشحالم برای تو که میری جایی که جای پیشرفت داری، ناراحتم برای خودم که دوست قشنگشو داره از دست میده…
یذره بغض دارم، یذره لبخند دارم،یذره ترس دارم و . . .
پر از حرفم ولی نمیتونم بیشتر از این حرفی بهت بزنم…
دلم میخواست این روزای آخر بیشتر میدیمت؛ فکرت آزادتر بود و زمان بیشتری رو با هم بودیم.
امیدوارم روزای خیییلی خوبی پیش روت باشه و شادی از ته دل رو تجربه کنی، یه شادی طولانی و بزرگ که تمااام غم و غصه و نگرانی و استرس هایی که داشتی و داری رو بشوره ببره.
تو برای من همه چی بودی، دوست، همکار، خواهر و و و
مثل تو نه تاحالا برای من اومده و نه دیگه میاد، بدون من همیشه قدردان محبت های تو بودم و هستم و خواهم بود و هیییچوقت از قلب من بیرون نمیری.
خداحافظ خوشکلترین و ماه ترین و جیگرترین دوست من . . .
من درد تورا ز دست آسان ندهم
دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
سودای تورا بهانه ای بس باشد
مدهوش تورا بهانه ای بس باشد
در کشتن ما چه میزنی تیغ جفا
مارا سر تازیانه ای بس باشد . . .

“جمعه 1401/10/09”

شاید دوست داشته باشید:

با توام . . .

با توام کهنه رفیق . . . یاد ایام قشنگی که گذشتکنج قلبم گرم است . . .تو مرا یاد […]

یک سال گذشت . . .

سلام دوست خوشگل و نازم، دقیقا یک سال از رفتنت میگذره. 24 دی 1401 بود که از پیشمون رفتی و […]

بی تو من . . .

خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم قصه های کهن از چشم تو آغاز […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *