خبر خوش :)

momad دلنوشته

بالاخره خبری که منتظرش بودمو دریافت کردم؛ امروز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم که تو گروه پیام دادی که رسیدین.
دیگه خیالم واقعا راحت شد؛ ساعتتونو چک کردم دیدم حدودا دوازده شبه اونجا، یه پیامی دادم بهت که فقط بگم خداروشکر که سفر طولانیتون به خیر و خوشی تموم شد و بالاخره رسیدین به خونه جدیدتون. و تو دیگه بیهوش شدی از خستگی . . .
عصر که داشتم میرفتم خونه تو راه یهو پیام دادی، صبح به این زودی برا چی بیدار شدی دختر؟؟؟ کللی خوشحال شدم، کلی سوال داشتم که ازت بپرسم در مورد شرایط و برنامه هاتون؛ میدونم که الان یذره سخته و خونه خودتون هنوز آماده نشده و شاید کارا یذره قاطی پاطی باشه اولش، ولی من مطمئنننم خیییلی زود همش رو روال میوفته و کارا هم درست میشه.
این مدت خیلی ابراز دلتنگی برات دیگه نمیخوام هی آه و ناله کنم از نبودت که ناراحت بشی ولی خب بدون غم نبودت روز به روز داره بیشتر میشه که کمتر نمیشه.
از اوضاع شرکت برات بگم که به جز جای خالیه تو همه چی معمولیه و خبری نیس، یه چیز جالبم برات بگم اینکه همه خیییلی حسودیشون میشد که تو اینقد هوای منو داشتی و با هم خوب بودیم، الان که نیسی میفهمم یه ذره خوشحالن، نه اینکه تو نیسیاا، خدایی همه دلشون برات تنگه؛ ولی از اینکه دیگه پیش من نیسی و من تنها شدم بدشون نمیاد. وقتی یه تیکه ای مینداختن به من، هرچند من گاهی جوابشونو میدادم و کم نمیوردم ولی اونقدر که حمایت تو از من بهشون فشار میورد، جواب من حالشونو نمیگرفت.
الان دیگه خوشحالن 😅
با دوست همسایه هم هنوز خوب نشدم، تا یکی دو هفته پیش قصد داشتم برم باش حرف بزنم و خوب بشیم با هم ولی الان کم کم دارم به این نتیجه میرسم که انگار نباشه کلا راحتترم، حاشیه و اعصاب خوردیش کمتره، هرچند وقتی بود خب گاهی بیرون میرفتیم، حرف میزدیم، خوش میگذشت و کمتر تنها بودم ولی در مجموع رو مخیش زیاد بود. حالا چه اتفاقی بیوفته بعدا نمیدونم، اینکه اگه اون بیاد جلو چه واکنشی نشون بدم نمیدونم. خداروشکر که فعلا اونم ازم کشیده بیرون 🤣

“دوشنبه ۱۴۰۱/۱۰/۲۶”

شاید دوست داشته باشید:

با توام . . .

با توام کهنه رفیق . . . یاد ایام قشنگی که گذشتکنج قلبم گرم است . . .تو مرا یاد […]

یک سال گذشت . . .

سلام دوست خوشگل و نازم، دقیقا یک سال از رفتنت میگذره. 24 دی 1401 بود که از پیشمون رفتی و […]

بی تو من . . .

خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم قصه های کهن از چشم تو آغاز […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *